سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کمالو مجید
بسا برادری که مادرت او را نزاده است . [امام علی علیه السلام]
اوقات شرعی
امروز: سه شنبه 103 آذر 6
ارزش چشمها
مردی نزد یک عارف صوفی رفت و گفت،
"من ناکام شده ام و می خواهم خودکشی کنم.
می رفتم که خودم را در رودخانه غرق کنم
و تو را دیدم که در کنار ساحل نشسته ای.
فکر کردم که چرا آخرین تلاش را نکنم؟
می خواهم بدانم تو چه میگویی؟"
عارف پرسید،"چرا ناکام هستی؟"
مرد گفت،"من هیچ چیز ندارم.
برای همین است که ناکام هستم.
حتی یک پول سیاه هم ندارم.
من فقیرترین انسان روی زمین هستم و رنج میبرم.
و همه چیز نیاز به تلاشی عظیم دارد:
من خسته شده ام.
فقط برایم دعا کن که بتوانم بمیرم
زیرا اینقدر بدشانس هستم که
دست به هرکاری میزنم شکست میخورم.
میترسم حتی در خودکشی نیز شکست بخورم.
عارف گفت،"صبر کن.
حالا که میگویی که میخواهی خودکشی کنی
و هیچ چیز نداری،
یک روز به من وقت بده.
من فردا ترتیبش را خواهم داد.
روز بعد عارف مرد بینوا را نزد پادشاه برد.
پادشاه از مریدان آن عارف بود.
او به درون کاخ رفت و با پادشاه صحبت کرد
و برگشت تا آن مرد را نزد پادشاه ببرد
و به مرد گفت،
"پادشاه آماده است تا دو چشم تو را بخرد.
و هر بهایی که بگویی پرداخت خواهد شد.
مرد گفت،"چه میگویی؟
آیا من دیوانه هستم که چشمانم را بفروشم؟"
صوفی گفت، "تو گفتی که چیزی نداری!
حالا هرچه که طلب کنی:
یک میلیون ،ده میلیون،صد میلون....
پادشاه آماده است تا چشم های تو را بخرد.
و فقط همین چند ساعت پیش بود که
میگفتی هیچ چیز نداری،
و حالا آماده نیستی تا چشم هایت را بفروشی؟
و میخواستی خودت را بکشی.
من پادشاه را ترغیب کرده ام
تا گوش هایت را هم بخرد،
دندان هایت را هم همچنین،
دستها و پاهایت را نیز بخرد.
تو قیمت را بگو و ما همه چیز را میبریم
و پول را به تو میدهیم.
تو ثروتمندترین مرد دنیا خواهی شد!
مرد گفت،
"فکر میکردم که تو مردی خردمند هستی،
به نظر میآید یک قاتل باشی!
مرد گریخت.او گفت،"کسی چه میداند؟
اگر داخل قصر شوم
و پادشاه نیز مانند این مرد دیوانه باشد
آنان چشم هایم را در میآورند...
او فرار کرد ولی برای نخستین بار دریافت که
چشم هایش چه ارزشی دارند.
نوشته شده توسط مجید کمالو در پنج شنبه 90/5/20 و ساعت 9:10 صبح |
نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
باغ وحش
در ابتدای رابطه، لطفا این کارها را نکنید!
سپهر بایگان
در انتظار
آنچه را نپاید دلبستگی را نشاید
قصه گوی عاشق
دسته بندی انسان ها
نذر کرده ام ...
رهایی از دانستگی
شادی و اندوه
[عناوین آرشیوشده]
درباره خودم
مجید کمالو
منوی اصلی
RSS
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی
مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 280
بازدید دیروز: 136
مجموع بازدیدها: 245931
آرشیو
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
مهر 91
شهریور 91
آذر 91
آبان 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
آذر 92
مهر 92
جستجو در صفحه
لینک دوستان
بلوچستان
هم نفس
.: شهر عشق :.
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
$$دوست$$
گروه اینترنتی جرقه داتکو
غزلیات محسن نصیری(هامون)
رویابین
بهار عشق
مناجات با عشق
بروبچ زابل
دکتر علی حاجی ستوده
لوگوی دوستان
خبر نامه
وضیعت من در یاهو
یــ
ــاهـو